۲۱ آبان ۱۳۹۱

شعری در جواب خمینی در مورد آب برق نان مجانی


قهرمان ما نیازی به اشک تمساح ریختن ندارد


خودمان میکشیم و خودمان هم عذایت را میگیریم ، این را حتما بازجویان هم 
به ستار گفته اند . گفته اند در آن لحظاتی که او را برای شکنجه آویزان کرده بودند .
آقای آملی لاریجانی عجب ندارد که اینبار مثل همیشه با درجه ای از بی حیایی عمل نکرده اید که همیشه عمل میکردید . هر چه باشد خون ستار دامن گیر است اینبار جوان مردم را از پای وبلاگ انتقادی اش گرفته اید و برده اید و جسدش را تحویل داده اید . این بار نه میشود گفت که بسیجی بوده است نه میشود گفت بیمار بود و نه حتی محارب یا قاچاقچی !
آقای لاریجانی اگر حقیقت دارد که میخواهید قاطع و بی اغماض برخورد کنید ، دست از آزار خواهر و مادر بی پناه ستار بردارید . دست از شکنجه دیگران بردارید و دست از بیچاره کردن هفتاد و پنج میلیون گروگان بکشید .
دوستی سه ساله من با ستار باعث میشود که بی هیــــچ شکی بگویم که ستار هم اگر زنده بود و میتوانست بنویسد هم الان شبیه این جملات را برایتان مینوشت شرم کنید آقای لاریجانی ، شرم کنید .
مگر ستار اولین مقتول شما بود ؟ مگر آخرین مقتول شما خواهد بود ؟ آقای لاریجانی یادتان هست وقتی بر مسند ریاست قوه قضائیه تکیه میزدید ، پدر زنتان نوشت که آخرتت را حفظ کن و این مسئولیت را مپذیر ؟
راست میگفت ، دیگر تمام شد ، دست تان به خون های بسیار آلوده است و با این بیانیه ها پاک نمیشود ، صد البته که از هر رفتار انسانی از جانب شما استقبال میکنیم اما اگر میخواهید به مبانی انسانیت یا حتی همان دین خودتان هم نزدیک شود راهی بسیار طولانی پیش رو دارید .
آقای لاریجانی دل خوش مدار که با این جنایت ستار بهشتی تمام شد ، ستار ها تکثیر شده اند ، ستار ها تکثیر میشوند

گوشزدی به گروهای توده ای و مجاهدین خلق و جبهه های ملی مفلوک


همه جهان وطنان، توده ای ها بلشیویک تزاری، مجاهدان ضد خلق، جبهه ملی های مفلوک، و پس یقیه اسلامی گریان، این دستورالعمل را در گوش هوش خود بچپانند؛ 
که در سراسر پهندشت ایران، از کرانه های آمودریا تا تا رود سند، از هامون تا اَرس، و از «دوشنبه» تا «خگند» و ««رشت» و «مهاباد»، همه ایرانی هستند، همه از یک نژاد و پشته اند، که همانا «ایرانویگی»، «آریاویگی» و «ئیرانی» و «ایرانی» است... 
ریشه و بن ساخت همه گویش های (لهجه ها) در میان هر یک از تیره های ایرانی (کوردی-لری-مازندرانی-بلوچی و..) از زبان اوستایی و پهلوی است... 
هر کسی در این پهندشت می زید، ایرانی است، و تنها یک زبان پاسبان و نگاهبان شناسه ایرانی است، و آن زبان پارسی است، و ما هیچ شهروند کورد یا بلوچ و یا لری و یا تاژیکی و یا خراسانی نداریم، همه ایرانی هستند و یک گدرنامه باید داشته باشند... 
گویش های محلی، همواره آزاد بوده اند، و باید در تقویت آنها نیز کوشید، وانگهی زبان رسمی امپراتوری بزرگ (شاهنشاهی ایران بزرگ) پارسی است و پارسی می ماند...
اهورای بزرگ، نگاهبان ایران و آریابانان است، و ما برای فروزش دیگر باره «درفش کاویانی» در سراسر پهندشت ایران، به پا خاسته ایم....
پاینده ایران بزرگ


عوض کردن اسطوره های ابراهیمی با اسطوره های ایران باستان

عوض کردن اسطوره های ابراهیمی با اسطوره های ایران باستان
هنگامی که به کتاب مسلمانان نگاه می کنیم متوجه می شویم که بیشترین بخش این کتاب از اسطوره های ابراهیمی مانند کشتی نوح ؛ آدم و حوا؛ ابراهیم و اسماعیل و چند اسطوره ی دیگر تشکیل شده است که با روایت های یک عرب و سنتهای جاهلیت آن زمان درهم آمیخته است. در واقع تمام کتاب مسلمانان روییده از این اسطوره هاست.
این اسطوره ها در مغز مسلمانان رسوخ کرده است و در روان ناخودآگاه آنان تاثیر گذاشته و می گذارد. رفتارهایی که از مسلمانان دیده می شود زاییده ی این اسطوره های ابراهیمی است.
اما در فرهنگ ایران ما اسطوره های بسیار بهتر و سرشارتر و مردمی تری داریم که بااندکی دقت و گسترش می توانند به سادگی اسطوره های ابراهیمی را کنار بزنند.
اسطوره های ایرانی براستی قابلیتهای بسیاری برای دنیای امروزین دارند.
برای نمونه اسطوره سام و زال ؛ اسطوره جمشید ؛ اسطوره کیومرث ؛ اسطوره سیاوش ؛ اسطوره آرش ؛ اسطوره رستم ؛ اسطوره ایرج ؛ اسطوره فریدون ؛ اسطوره گرشاسپ ؛ اسطوره فرامرز ؛ اسطوره کیخسرو ؛ اسطوره کاووس ؛ اسطوره اکوان ؛ اسطوره هوشنگ و چندین اسطوره مهم دیگر در ایران هستند که می توانند پایه های بهترین و با ارزش ترین تمدن را بچینند.
وظیفه ما این است که این اسطوره هاب ایرانی را که مردمی و جهانی هستند آموخته و آن را در روان ناخودآگاه خود بکاریم. این بهترین راه مبارزه با اسطوره هایی است که به جای مهر , کینه ؛ به جای راستی , دروغ ؛ به جای جوانمردی , ناجوانمردی ؛ به جای داد , بیداد و به جای دنیادوستی , دنیاستیزی را در کله ما کرده اند.



خاتمی بُتِ بزرگِ اصلاح طلبان، دفاع از حقوق پایمال شده بسیجیانِ خَطِ امامی را واجب دانست!

به گزارش سایت ملی – مذهبی؛ اعضاء شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران با سید محمد خاتمی دیدار و گفت و گو کردند. رئیس جمهوری سابق ایران با تأکید بر لزوم اجرای بدون تنازل و بی کم و کاست قانون اساسی خاطرنشان کرد: باید به ظرفیت های معطل مانده و اجرا نشده قانون اساسی توجه نمود و برای اجرای کامل آن تلاش کرد. همه می گویند قانون اساسی باید اجرا شود. ما گفته ایم قانون اساسی را قبول داریم و آن را عامل اصلی نظم در جامعه می دانیم؛ جناب مهندس موسوی گفته اند مبنایشان همان بیانیه شماره ۱۷ است که بر حرکت در چارچوب قانون اساسی و اجرای بدون تنازل آن تأکید دارد.

خاتمی، بزرگ و بُت تمامی اصلاح طلبان گفت: ما در چارچوب جمهوری اسلامی و با پای بندی به اسلام عمل می کنیم و با سکولاریزم از یک سو، و خشونت طلبی و جزم گرایی از سوی دیگر مخالفیم. ما اصولی داریم: اسلام، قانون اساسی و جمهوری اسلامی. اما این منافاتی ندارد با این که به بعضی امور انتقاد داشته باشیم. از جمله اصول ما این است که ما از حقوق کسی که با ما نیست، ولی برانداز هم نیست دفاع می کنیم. اگر کسی برانداز نبود باید در عین مشخص کردن مرزهای هویتی از حقوقش دفاع کرد.


نگارنده هر چقدر در دایره واژگان موجود در ذهنش می گردد تا واژه ای درخور میزان وقاحت و بی شرمی و همچنین شدت بی اخلاقی و شارلاتانی سید محمد خاتمی، بُتِ بزرگِ اصلاح طلبان و شیخ سبز پوش و امام طایفه دوم خردادی ها پیدا کند؛ شوم بختانه به جایی نرسیده و واژه ای که آن اندازه از بی شرافتی را در چهارچوب ادب بیان کند، نمی یابد.


فرتور چهره پر از نیرنگ و فریب محمد خاتمی را نشان می دهد. گمان نمی رود که در زمینه خیانت به مردم و ملت ایران، شخصی به گرد پای ایشان هم برسد. به راستی اگر قدری شرف و ذره ای آبرو و انسانیت در وجود این روباه مکار پیدا شود، وی باید خود را حلق آویز کرده و بدین همه وطن فروشی پایان دهد.

به راستی منظور خاتمی، آن لمپن و شومن سیاسی، از دفاع از حقوق کسانی که با وی نیستند ولی برانداز نیز نیستند، چیست؟ چه کسانی اصلاح طلب نیستند و همچنین خواهان سقوط نظام نیز نمی باشند؟ آیا به غیر از حزب اللهی ها و بسیجیان و سربازان گمنام امام زمان و ولی فقیه؛ دسته دیگری از فعالین سیاسی را می توان یافت که با مشخصاتی که خاتمی داده برابری کرده و در دسته بندی اش بگنجند؟

آیا به جز حزب اللهی ها و بسیجیانی که دست شان تا به آرنج به خون جوانان دلاور و آزادی خواه و دانشجویان مظلوم این مرز و بوم آغشته است؛ گروه دیگری از ایرانیان ( بخوانید ایرانی نما ها ) وجود دارند که اصلاح طلب نباشند و به اصل ولایت فقیه پایبند باشند و خواستار حرکت و فعالیت در چهارچوب قانون اساسیِ اسلامی ارتجاعی کشور باشند؟ آیا خاتمی، ملیجک دربار و شیخ و مولای اصلاح طلبان، به مدافع حقوق حزب اللهی ها تبدیل شده است؟

آیا خاتمیِ فریبکار و نیرنگ باز، نرگس محمدی ها و نسرین ستوده ها، بروجردی ها و طبرزدی ها و اسانلو ها را نمی شناسند و از حقوق ابتدایی انسانی پایمال شده ایشان خبر ندارد؟ ایشان با چه وقاحتی اعلام می کنند که تنها باید از حقوق کسانی دفاع کرد که با اصل نظام مشکل ندارند؟ این چه مرز بندی و خط کشی است که برای دفاع از حقوق انسانی افراد ایجاد می کنند؟ به راستی باید پاسخ گستاخی این ملای ایران ستیز را چگونه داد؟

آیا اصلاح طلبان و فعالین سبز و امثال فیسبوک بیست و پنجم بهمن ماه و شورای گمنام هماهنگی راه سبز امید، با داشتن چنین رهبر حقه باز و حیله گر و بی حیایی عرقِ شرم و خجالت نمی ریزند و از این حزب سیاسی خیانت پیشه و دلال صفت، که با جان و مال و ناموس مردم ایران برای رسیدن به قدرت بازی کرده و سر زندگانی مردمان ایران زمین برای نشستن کنار دست رهبری قمار می کند، رویگردان نمی شوند؟

به راستی یک انسان چقدر می تواند بی شرم و بی حیا باشد که در یک مملکتِ لبریز از زندانیانِ سیاسی محروم از ابندایی ترین حقوق انسانی که مخالف هستی نظام می باشند، تنها حقوق کسانی را محترم و شایسته دفاع شدن بشمارد که در راستای نظام اسلامی حرکت کرده و به اصل نظام باور و اعتقاد داشته باشند؟

باید دید که اصلاح طلبان این لجن پراکنی و افتضاح سیاسی شیخ شان را چگونه ماست مالی کرده و دست به کار شده و ماله کشی را برای پاک کردن دامان خونین خاتمی آغاز می نمایند.! به راستی که هر چه وقاحت و بی شرمی در دنیاست، یک جا درون این مترسکِ سیاسی ( خاتمی ) جمع شده است و خط پایانی بر بی شرافتی وی وجود ندارد و واژگانی چون شرافت، انسان دوستی و میهن پرستی در قاموس وی و پیروانش بی معنا و پوچ می باشند.


رابطه اسلام با فقر و تنگدستی


چرا حکومت اسلامی با وجودی که بسیار روشن است که حتی نمی تواند یک جمعیت 75 میلیونی را مدیریت کند و برای این تعداد جمعیت تولید شغل کند و رفاه و آسایش نسبی آنها را فراهم کند، و بالای 60% این جمعیت 75 میلیونی زیر فقر مطلق زندگی می کنند و از عهد ه ی آن بر نمی آید، می خواهد جمعیت ایران را به 400 میلیون برساند؟ 
اسلام دینی است که با مدرنیت، پیشرفت و تحول انسان و اخلاقیات مدرن انسان در تضاد است. اسلام 

درجامعه پیشرفته محو می شود، چون انسان با متحول شدن به اشتباه بودن باور های دیرینه و ریشه 

دار خود پی میبرد و آنها را پس می زند. و انسانی که در محیط باز و مدرن و بدور از تنش های 

بنیادی و پیش پا افتاده، مایحتاج اولیه اش را براحتی بدست می آورد و کلا در رفاه و آسایش نسبی 

زندگی می کند، بیشتر به تفریح و لذت بردن از زندگی می پردازد. اما بر عکس در جامعه هایی که 

انسان ها در فقر و فلاکت و بیچارگی زندگی می کنند مردم به توهمات و خرافات و معنویات و دعا و 

نماز و گدایی روی می آورند. هر روز که از عمر حکومت اسلامی در سرزمین ما می گذرد خسارت 

ها و زیان های بیشتری بر ما وارد می کند. این حکومت را باید نه تنها سرنگون کرد بلکه باید ریشه 

های اسلام را بطور کلی از سرزمین خودمان برای همیشه بکنیم و بسوزانیم.


امام نقی معتقد بوده علاوه بر اقتصاد فرهنگ نیز مال خر است

امام نقی معتقد بود علاوه بر اقتصاد، فرهنگ نیز مال خر است
لذا در دوران ولایت نقیه نقوی در سامرا، عفیر را به صورت همزمان به سمت وزارت اقتصاد و همینطور وزارت فرهنگ منصوب کردند. در نتیجه  علاوه بر اینکه ارزش نیقار در سامرا به یک دویستم کاهش یافت، بنا به دستور عفیر، تمامی کتاب فروشی ها را سوزانند و اینترنت نیز فیلتر کردند، اهالی هنر نیز به صورت «قتل های زنجیره ای» کله پا کردند، خلاصه کلام اینکه، صد برابر بلایی که بر سر اقتصاد ایران آوردند، بر تن مجروح فرهنگ ایران روا داشتند...!