۱۴ خرداد ۱۳۹۳

بر روی چلیپا رفتن عیسی مسیح در عهد جدید و شبیه او رفتن بر روی چلیپا در تازی نامه

مسلمانان به دروغ می گویند ما عیسی مسیح را قبول داریم زیرا بر روی چلیپا رفتن عیسی مسیح را انکار می کنند و می گویند شخصی شبیه او به روی چلیپا رفت ،در نتیجه به هیچ عنوان هیچ احترامی برای مسیحیان قائل نیستند چون عقیده مسیحیان را انکار می کنند.
در عهد جدید و در چهار انجیل به سراحت بر روی چلیپای رفتن عیسی مسیح و درد کشیدن او تاکید دارد.
 متی   باب ۲۷
  در راه جلجتا
 ۳۲ و چون‌ بیرون‌ می‌رفتند، شخصی‌ قیروانی‌ شمعون‌ نام‌ را یافته‌، او را بجهت‌ بردن‌ صلیب‌ مجبور کردند ۳۳ و چون‌ به‌ موضعی‌ که‌ به‌ جُلْجُتا یعنی‌ کاسه‌ سر مسمی‌ بود رسیدند،  ۳۴ سرکه‌ ممزوج‌ به‌ مر بجهت‌ نوشیدن‌ بدو دادند. اما چون‌ چشید، نخواست‌ که‌ بنوشد.
  مصلوب شدن عیسی
 ۳۵ پس‌ او را مصلوب‌ نموده‌، رخت‌ او را تقسیم‌ نمودند و بر آنها قرعه‌ انداختند تا آنچه‌ به‌زبان‌ نبی‌ گفته‌ شده‌ بود تمام‌ شود که‌ «رخت‌ مرا در میان‌ خود تقسیم‌ کردند و بر لباس‌ من‌ قرعه‌ انداختند ۳۶ و در آنجا به‌ نگاهبانی‌ او نشستند ۳۷ و تقصیر نامه‌ او را نوشته‌، بالای‌ سرش‌ آویختند که‌ « این‌ است‌ عیسی‌، پادشاه‌ یهود!»  ۳۸ آنگاه‌ دو دزد یکی‌ بر دست‌ راست‌ و دیگری‌ بر چپش‌ با وی‌ مصلوب‌ شدند ۳۹ و راهگذران‌ سرهای‌ خود را جنبانیده‌، کفر گویان  ۴۰ می‌گفتند: «ای‌ کسی‌ که‌ هیکل‌ را خراب‌ می‌کنی‌ و در سه‌ روز آن‌ را می‌سازی‌، خود را نجات‌ ده‌. اگر پسر خدا هستی‌، از صلیب‌ فرود بیا!»  ۴۱ همچنین‌ نیز رؤسای‌ کهنه‌ با کاتبان‌ و مشایخ‌ استهزاکنان‌ می‌گفتند ۴۲ «دیگران‌ را نجات‌ داد، اما نمی‌تواند خود را برهاند. اگر پادشاه‌ اسرائیل‌ است‌، اکنون‌ از صلیب‌ فرود آید تا بدو ایمان‌ آوریم‌ ۴۳ بر خدا توکل‌ نمود، اکنون‌ او را نجات‌ دهد، اگر بدو رغبت‌ دارد زیرا گفت‌ پسر خدا هستم‌ ۴۴ و همچنین‌ آن‌ دو دزد نیز که‌ با وی‌ مصلوب‌ بودند، او را دشنام‌ می‌دادند
مرقس   باب ۱۵
  در راه جلجتا
 ۲۱ و راهگذری‌ را شمعون‌ نام‌، از اهل‌ قیروان‌ که‌ از بلوکات‌ می‌آمد، و پدر اسکندر و رفس‌ بود، مجبور ساختند که‌ صلیب‌ او را بردارد ۲۲ پس‌ او را به‌ موضعی‌ که‌ جُلجُتا نام‌ داشت‌ یعنی‌ محل‌ کاسه‌ سر بردند  ۲۳ و شراب‌ مخلوط‌ به‌ مر به‌ وی‌ دادند تا بنوشد لیکن‌ قبول‌ نکرد ۲۴ و چون‌ او را مصلوب‌ کردند، لباس‌ او را تقسیم‌ نموده‌، قرعه‌ بر آن‌ افکندند تا هر کس‌ چه‌ برد.
  مصلوب شدن عیسی
 ۲۵ و ساعت‌ سوم‌ بود که‌ اورا مصلوب‌ کردند ۲۶ و تقصیر نامه‌ وی‌ این‌ نوشته‌ شد: “پادشاه‌ یهود.” ۲۷ و با وی‌ دو دزد را یکی‌ از دست‌ راست‌و دیگری‌ از دست‌ چپ‌ مصلوب‌ کردند ۲۸ پس‌ تمام‌ گشت‌ آن‌ نوشته‌ای‌ که‌ می‌گوید: “از خطاکاران‌ محسوب‌ گشت‌.”  ۲۹ و راهگذران‌ او را دشنام‌ داده‌ و سر خود را جنبانیده‌، می‌گفتند: “هان‌ ای‌ کسی‌ که‌ هیکل‌ را خراب‌ می‌کنی‌ و در سه‌ روز آن‌ را بنا می‌کنی‌،  ۳۰ از صلیب‌ به‌ زیر آمده‌، خود را برهان‌!”  ۳۱ و همچنین‌ روسای‌ کهنه‌ و کاتبان‌ استهزاکنان‌ با یکدیگر می‌گفتند: “دیگران‌ را نجات‌ داد و نمی‌تواند خود را نجات‌ دهد ۳۲ مسیح‌، پادشاه‌ اسرائیل‌، الا´ن‌ از صلیب‌ نزول‌ کند تا ببینیم‌ و ایمان‌ آوریم‌.” و آنانی‌ که‌ با وی‌ مصلوب‌ شدند، او را دشنام‌ می‌دادند.
  جان سپردن عیسی
 ۳۳ و چون‌ ساعت‌ ششم‌ رسید، تا ساعت‌ نهم‌ تاریکی‌ تمام‌ زمین‌ را فرو گرفت‌ ۳۴ و در ساعت‌ نهم‌، عیسی‌ به‌ آواز بلند ندا کرده‌، گفت‌: “ایلوئی‌ ایلوئی‌، لماَ سبَقْتَنی‌؟” یعنی‌ “الهی‌ الهی‌ چرا مرا واگذاردی‌؟”  ۳۵ و بعضی‌ از حاضرین‌ چون‌ شنیدند گفتند: “الیاس‌ را می‌خواند  ۳۶ پس‌ شخصی‌ دویده‌، اسفنجی‌ را از سرکه‌ پُر کرد و بر سر نی‌ نهاده‌، بدو نوشانید و گفت‌: “بگذارید ببینیم‌ مگر الیاس‌ بیاید تا او را پایین‌ آورد.”  ۳۷ پس‌ عیسی‌ آوازی‌ بلند برآورده‌، جان‌ بداد ۳۸ آنگاه‌ پرده‌ هیکل‌ از سر تا پا دوپاره‌ شد ۳۹ و چون‌ یوزباشی‌ که‌ مقابل‌ وی‌ ایستاده‌ بود، دید که‌ بدینطور صدا زده‌، روح‌ را سپرد، گفت‌: “فی‌الواقع‌ این‌ مرد، پسر خدا بود.”  ۴۰ و زنی‌ چند از دور نظر می‌کردند که‌ از آنجمله‌ مریم‌ مجدلیه‌ بود و مریم‌ مادر یعقوبِ کوچک‌ و مادر یوشا و سالومه‌،  ۴۱ که‌ هنگام‌ بودن‌ او در جلیل‌ پیروی‌ و خدمت‌ او می‌کردند. و دیگر زنان‌ بسیاری‌ که‌ به‌ اورشلیم‌ آمده‌ بودند.
  تدفین عیسی
 ۴۲ و چون‌ شام‌ شد ، از آن‌جهت‌ که‌ روز تهیه‌ یعنی‌ روز قبل‌ از سبت‌ بود،  ۴۳ یوسف‌ نامی‌ از اهل‌ رامه‌ که‌ مرد شریف‌ از اعضای‌ شورا و نیز منتظر ملکوت‌ خدا بود آمد و جرأت‌ کرده‌ نزد پیلاطس‌ رفت‌ و جسد عیسی‌ را طلب‌ نمود ۴۴ پیلاطس‌ تعجب‌ کرد که‌ بدین‌ زودی‌ فوت‌ شده‌ باشد. پس‌ یوزباشی‌ را طلبیده‌، از او پرسید که‌ “آیا چندی‌ گذشته‌ وفات‌ نموده‌ است‌؟” 
 لوقا   باب ۲۳
  در راه جلجتا
 ۲۶ و چون‌ او را می‌بردند، شمعون‌ قیروانی‌ راکه‌ از صحرا می‌آمد مجبور ساخته‌، صلیب‌ را بر او گذاردند تا از عقب‌ عیسی‌ ببرد ۲۷ و گروهی‌ بسیار از قوم‌ و زنانی‌ که‌ سینه‌ می‌زدند و برای‌ او ماتم‌ می‌گرفتند، در عقب‌ او افتادند ۲۸ آنگاه‌ عیسی‌ به‌سوی‌ آن‌ زنان‌ روی‌ گردانیده‌، گفت‌: “ای‌ دختران‌ اورشلیم‌ برای‌ من‌ گریه‌ مکنید، بلکه‌ بجهت‌ خود و اولاد خود ماتم‌ کنید ۲۹ زیرا اینک‌ ایامی‌ می‌آید که‌ در آنها خواهند گفت‌، خوشابحال‌ نازادگان‌ و رحمهایی‌ که‌ بار نیاوردند و پستانهایی‌ که‌ شیر ندادند ۳۰ و در آن‌ هنگام‌ به‌ کوهها خواهند گفت‌ که‌ بر ما بیفتید و به‌ تلها که‌ ما را پنهان‌ کنید. ۳۱ زیرا اگر این‌ کارها را به‌ چوب‌ تر کردند، به‌ چوب‌ خشک‌ چه‌ خواهد شد؟
  مصلوب شدن عیسی
 ۳۲ و دو نفر دیگر را که‌ خطاکار بودند نیز آوردند تا ایشان‌ را با او بکشند ۳۳ و چون‌ به‌ موضعی‌ که‌ آن‌ را کاسه‌ سر می‌گویند رسیدند، او را در آنجا با آن‌ دو خطاکار، یکی‌ بر طرف‌ راست‌ و دیگری‌ بر چپ‌ او مصلوب‌ کردند ۳۴ عیسی‌ گفت‌: “ای‌ پدر اینها را بیامرز، زیرا که‌ نمی‌دانند چه‌ می‌کنند.” پس‌ جامه‌های‌ او را تقسیم‌ کردند و قرعه‌ افکندند ۳۵ و گروهی‌ به‌ تماشا ایستاده‌ بودنـد. و بزرگان‌ نیـز تمسخرکنان‌ با ایشان‌ می‌گفتند: “دیگران‌ را نجات‌ داد. پـس‌ اگـر او مسیح‌ و برگزیده‌ خدا می‌باشد خود را برهاند.”  ۳۶ و سپاهیان‌ نیز او را استهزا می‌کردند وآمده‌، او را سرکه‌ می‌دادند،  ۳۷ و می‌گفتند: “اگر تو پادشاه‌ یهود هستی‌ خود را نجات‌ ده‌.”  ۳۸ و بر سر او تقصیرنامه‌ای‌ نوشتند به‌ خط یونانی‌ و رومی‌ و عبرانی‌ که‌ “این‌ است‌ پادشاه‌ یهـود.”  ۳۹ و یکی‌ از آن‌ دو خطاکار مصلوب‌ بر وی‌ کفر گفت‌ که‌ “اگر تو مسیح‌ هستی‌ خود را و ما را برهان‌.”  ۴۰ اما آن‌ دیگری‌ جواب‌ داده‌، او را نهیب‌ کرد و گفت‌: “مگر تو از خدا نمی‌ترسی‌؟ چونکه‌ تو نیز زیر همین‌ حکمی‌ ۴۱ و اما ما به‌ انصاف‌، چونکه‌ جزای‌ اعمال‌ خود را یافته‌ایم‌، لیکن‌ این‌ شخص‌ هیچ‌کار بی‌جا نکرده‌ است‌.”  ۴۲ پس‌ به‌ عیسی‌ گفت‌: “ای‌ خداوند، مرا به‌ یاد آور هنگامی‌ که‌ به‌ ملکوت‌ خود آیی‌.”  ۴۳ عیسی‌ به‌ وی‌ گفت‌: “هرآینه‌ به‌ تو می‌گویم‌ امروز با من‌ در فردوس‌ خواهی‌ بود.”
   یوحنا   باب ۱۹
 ۱۷ و صلیب‌ خـود را برداشته‌، بیرون‌ رفت‌ به‌ موضعی‌ که‌ به‌ جمجمه‌ مسمی بـود و به‌ عبرانـی‌ آن‌ را جلجتـا می‌گفتند.
  مصلوب شدن عیسی
 ۱۸ او را در آنجا صلیب‌ نمودند و دو نفر دیگر را از این‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ و عیسی‌ را در میان‌ ۱۹ و پیلاطس‌ تقصیرنامه‌ای‌ نوشته‌، بر صلیب‌ گذارد؛ و نوشته‌ این‌ بود: “عیسی‌ ناصری‌ پادشاه‌ یهود.” ۲۰ و این‌ تقصیر نامه‌ را بسیاری‌ از یهود خواندند، زیرا آن‌ مکانی‌ که‌ عیسی‌ را صلیب‌ کردند، نزدیک‌ شهر بود و آن‌ را به‌ زبان‌ عبرانی‌ و یونانی‌ و لاتینی‌ نوشته‌ بودند ۲۱ پس‌ روسای‌ کهنه‌ یهود به‌ پیلاطس‌ گفتند: “منویس‌ پادشاه‌ یهود، بلکه‌ که‌ او گفت‌ منم‌ پادشاه‌ یهود.”  ۲۲ پیلاطس‌ جواب‌ داد: “آنچه‌ نوشتم‌، نوشتم‌.”  ۲۳ پس‌ لشکریان‌ چون‌ عیسی‌ را صلیب‌ کردند،جامه‌های‌ او را برداشته‌، چهار قسمت‌ کردند، هر سپاهی‌ را یک‌ قسمت‌؛ و پیراهن‌ را نیز، اما پیراهن‌ درز نداشت‌، بلکه‌ تماماً از بالا بافته‌ شده‌ بود ۲۴ پس‌ به‌ یکدیگر گفتند: “این‌ را پاره‌ نکنیم‌، بلکه‌ قرعه‌ بر آن‌ بیندازیم‌ تا از آن که‌ شود.” تا تمام‌ گردد کتاب‌ که‌ می‌گوید: “در میان‌ خود جامه‌های‌ مرا تقسیم‌ کردند و بر لباس‌ من‌ قرعه‌ افکندند.” پس‌ لشکریان‌ چنین‌ کردند ۲۵ و پای‌ صلیب‌ عیسی‌، مادر او و خواهر مادرش‌، مریم‌ زن‌ کلوپا و مریم‌ مجدلیه‌ ایستاده‌ بودند ۲۶ چون‌ عیسی‌ مادر خود را با آن‌ شاگردی‌ که‌ دوست‌ می‌داشت‌ ایستاده‌ دید، به‌ مادر خود گفت‌: “ای‌ زن‌، اینک‌ پسر تو.”  ۲۷ و به‌ آن‌ شاگرد گفت‌: “اینک‌ مادر تو.” و در همان‌ ساعت‌ آن‌ شاگرد او را به‌ خانه‌ خود برد
در تازی نامه در مورد بر روی چلیپا رفتن عیسی مسیح چه می گوید؟
سوره نساء زن آیه 157 و158
وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّـهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَـٰكِن شُبِّهَ لَهُمْ ۚ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ ۚ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ ۚوَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا 
و هم از این رو که گفتند: ما مسیح عیسی بن مریم رسول خدا را کشتیم، در صورتی که او را نه کشتند و نه به دار کشیدند بلکه امر بر آنها مشتبه شد؛ و همانا آنان که درباره او عقاید مختلف اظهار داشتند از روی شک و تردید سخنی گفتند و عالم به او نبودند جز آنکه از پی گمان خود می‌رفتند؛ و به طور یقین مسیح را نکشتند؛
نقد این آیه:
از دیدگاه مفسرین چنین بر می آید که این یهودیان بوده اند که مسیح را به چلیپا کشیدند،در حالیکه مورخان معتقدند که حاکم رومی این کار کرده،به این اتهام که مسیح می خواهد پادشاه شود و قدرت را در دست بگیرد ،که در این صورت بهانه )شباهت (در بر چلیپا رفتن مسیح یک بهانه بسیار واهی و بی پایه خواهد بود،زیرا خیلی بعید به نظر می رسد که حاکم سیاسی رومی مرتکب یک چنین اشتباهی شود و یکی را به جای دیگری به چلیپا  بکشد هر قدر هم که شباهت زیاد باشد.

به هر حال این حادثه در حضور گروه بی شماری از مردم رخداده و بعید است در میان آنها کسی نبوده که مسیح را بخوبی نشناخته ،و در صورت بودن چنین چیزی فوراً به دارزنندگان می گفت که شخص دیگری را دار می زنند یا زده اند،زیرا مسیح آدم گمنامی نبوده و همه چه دوست و چه دشمن او را می شناختند،وقوع یک یک چنین اشتباهی غیر ممکن و بعید به نظر می رسید.