۲۹ آبان ۱۳۹۳

نشانه ی پیام از سوی الله در چهره ی محمد

دل او به تندی می تپید،چهره اش سرخ می شد و روی زمین می افتاد.
هنگامی که محمد پیام می گرفت،او بسیار زیاد عرق می کرد و کف از دهانش سرازیر می شد.در این زمان او مانند شتر و با کسی که در خواب است خرناس می کشید.

کوله مینویسد،پس از اینکه حلیمه پرستار محمد از دومین مسافرتی که محمد را برای ملاقات مادرش آمنه به مکه برده بود،به محل سکونت قبیله ای خود مراجعت کرد، رویدادی بقوع پیوست که بطور قطعی ثابت می کند،محمد از زمان طفولیت مبتلا به هیستری (بیماری غش و ضعف) بوده و افکار و اوهام و تخیلات بی اساسی بر کیفیت مغزی او حاکم بوده است .
در هنگام وحی در گوشهای محمد زنگ به سدا در می آمد،چهره اش قرمز می شد و نفسش به تنگی می افتاد.او در این زمان به روی زمین می افتاد و یا دراز می کشید.در حالت وحی،تن محمد به شدت می لرزید،چشمانش باز می ماند،لبانش به لرزه می افتاد،کف از گوشهای دهانش سرازیر می شد و بدنش به شدت عرق می کرد.او در زمان وحی چیزهایی را می شنید و می دید که هیچ کسی در جهان ندیده و نشنیده است.او برخی اوقات در زمان وحی مانند شتر خرناس می کشید و او را با یک ملافه می پوشانیدند.
سرچشمه:صحیح بخاری،پوشینه اول ،شماره های 1،2،3،4،پوشینه دوم بخش 16،برگ 254،پوشینه سوم،شماره های 17،829،پوشینه چهارم ،شماره های 25؛428،459،461،پوشینه پنجم ،شماره های 27،462،418،659،پوشینه ی ششم شماره های 447،448،468،481،58،