۲۴ مهر ۱۳۹۱

نگذاریم تیشه به ریشه علوم انسانی بزنند

دشمنی رژیم حاکم بر تهران با علوم انسانی و به طور کلی علم و دانش امر تازه و پیچیده ای نیست. سردمداران نظام ضد دانش و علم ایران با بهانه این که سرچشمه علوم انسانی، غرب بوده است به جان این علم افتاده اند. در واقع ترس رژیم از این است که مبادا با آشنایی دانشجویان با مبانی علوم به اصطلاح غربی، به اسلام و انقلاب ضربه وارد شود.
از آن جایی که دانشجوی علوم انسانی، منطق را سرلوحه کار خود قرار می دهد، مشخص است که رژیم به مخالفت با آن بپردازد. حاکمیت بارها با انتقاد از وضعیت علوم انسانی به مخالفت با ترویج اندیشه های غربی پرداخته است. انتقادات مسئولان رده بالای نظام از جمله شخص رهبر از آن جمله اند.



و اما ترفندی که رژیم برای خنثی کردن اثر علوم انسانی به کار بسته، طرحی است با نام بومی سازی علوم انسانی که هدف از آن حذف و پاکسازی دروس وارداتی از غرب و جایگزین کردن اصول اسلامی و انقلابی که منافاتی با عقاید و ارزش های حاکمیت ندارد، می باشد.
نکته ای که طرفداران بومی سازی علوم از آن غافل اند، این است که نمی توان جلوی ورود تولیدات فرهنگی را گرفت و علم حد و مرز نمی شناسد. در طی قرن هفدهم میلادی، همزمان با شکوفایی علم و دانش در غرب، آثار بوعلی سینای ایرانی در اروپا ترجمه و در دانشگاه های اروپایی تدریس می شد. به درستی که نمی توان چشم را بر روی حقیقت بست؛ کافیست بدانیم امروزه از علوم انسانی در جهان بهره گرفته می شود.
در واقع نگاه حکومت به علوم انسانی، نگاهی ابزاری است برای ترویج ایدئولوژیک اسلامی؛ آن هم در بطن جامعه فرهنگی! اما حاکمیت عقل گریز باید بداند یک دانشجو و پژوهشگر به این توجه نمی کند چه کسی مطلبی را گفته و نوشته است، بلکه می بیند چه چیزی گفته است و از دستاوردهای آن بهره می گیرد و هیچ اشکالی ندارد اگر نویسنده کتابی که می خوانیم، فردی خارجی باشد.


سید علی خامنه ای رهبر خونخوار حکومت اسلامی با هر گونه پیشرفت علمی مخالف بوده و هست و از علوم انسانی و دانشجویان این رشته به شدت می ترسد. چند سالی است که این آخوند بی سواد یک سره به علوم انسانی حمله می کند.

در واقع نگاه حکومت به علوم انسانی، نگاهی ابزاری است برای ترویج ایدئولوژیک اسلامی؛ آن هم در بطن جامعه فرهنگی! اما حاکمیت عقل گریز باید بداند یک دانشجو و پژوهشگر به این توجه نمی کند چه کسی مطلبی را گفته و نوشته است، بلکه می بیند چه چیزی گفته است و از دستاوردهای آن بهره می گیرد و هیچ اشکالی ندارد اگر نویسنده کتابی که می خوانیم، فردی خارجی باشد.
بزرگترین خطر این است که جلوی دانش، سدی گذاشته شود و دانشجو را از خواندن کتاب های علمی، حال از غرب آمده باشد یا شرق، محروم کرد. جامعه ای که دیواری در برابر فرهنگ و دانش های گوناگون بکشد، محکوم به عقب ماندگی است، آن چیزی که در کره شمالی نیز شاهد آن هستیم.
مگر می شود از علوم انسانی که همواره در سطح جهان موجب تحولات ساختاری و… گردیده، بهره نگرفت و آن وقت انتظار پیشرفت داشت؟ فلسفه، تاریخ، علوم اجتماعی، حقوق، علوم سیاسی و …موضوعات و مباحثی است که سرمنشاء تمامی تحولات جوامع پیشرفته و مترقی است.


کدام دامنه علمی دیگری هم چون علوم انسانی از چنین گستردگی برخوردار است؟ پیشرفت جوامع مدرن مدیون پیشتازی علوم انسانی در آن کشورها بوده است. بر این باورم، طرح بومی سازی علوم که با تغییر سرفصل های کتاب های درسی دانشگاه ها کلید خورده است، بدون شک در دراز مدت به سست شدن پایه و اساس علوم در دانشگاه ها و مراکز آموزشی منجر خواهد شد.
نگاه امنیتی حاکم بر علوم دانشگاهی به خصوص علوم انسانی و حساس شدن حکومت به فعالیت اساتید و دانشجویان در سال های اخیر، فرصت کندوکاو و پژوهش را عملاً از آن ها سلب کرده است. مادامی که آزادی اندیشه و تبادل دیدگاه وجود نداشته باشد، چگونه می توان انتظار بازخورد آموخته های دانشجویان، در جامعه را داشت؟
و اما راهی که می بایست دانشجویان دانشگاه ها، به خصوص دانشجویان علوم انسانی بپیمایند، قدم نهادن در مسیر روشنگری و آگاه سازی جامعه در برابر مقاصد پلید رژیم علم گریز تهران است. وظیفه جامعه دانشگاهی ایستادن در برابر زیاده خواهی این رژیم است.



 

روحانیون انگل اجتماع

 فرتور چهره های زشت چندین رأس آخوند را نشان می دهد. به راستی آیا کمترین شباهتی میان 

این جاندارانِ بی سواد و بی مصرف با انسان ها وجود دارد؟ ریخت و قیافه زشت شان چهره کشور را 

غم آلود و نکبت بار کرده و اعمال شان ویران کننده فرهنگ و تمدن و علم و هنر است. به راستی چرا 

مردمان ما نشسته اند و سکوت پیشه کرده اند؟  



زنان در تاریخ باستان ایران


بر خلاف فرهنگ غلط مسلمانان و تازیان پس از اسلام، در ایران باستان زنان را همچون خدایان می 

پرستیدند و ستایش می کردند. در ایران باستان زن نشانه زندگی و زایندگی و شایسته عشق ورزیدن 

بوده است اما زن در اسلام با هیچ کدام از وسایل موجود در خانه چون میز، یخچال و...فرقی ندارد 


 و مرد به وی عشق نمی ورزد بلکه حس مالکیت دارد 

      .

مسلمانان بی عاطفه


نکاح اسلامی همان زنای قانونی


نکاح اسلامی همان زنای قانونی
نکاح اسلامی همان زنای قانونی است. برای تبیین این جمله مقدم بر هر چیز رسیدن به تعریفی درست از ازدواج ، روابط زناشویی و زنا است.
ازدواج رابطه ای است ، بین زن و مرد که باید تنها نقطه ی اتصال و حلقه ی رابط بین آنها مفهومی به نام عشق باشد یعنی در روابط زناشویی تنها نیازی که باید زن و مرد به یکدیگر داشته باشند نیاز عشقی یا همان نیازهای معنوی است به عبارت دیگر نیازهای مادی در روابط زناشویی وابستگی ایجاد می کند ، برای مثال اگر مردی نسبت به زن خود از آن جهت احساس نیاز کند که امور خانه را مدیریت کند این یک نوع وابستگی است که این نیاز را یک خدمتکار هم می تواند تامین کند.اما نوع ارضای نیازهای معنوی به تعداد انسان ها متفاوت است و امری به نام جایگزینی محال.برای مثال هیچگاه عشقی که فرزند از طرف والدین تحصیل می کند نمی تواند از افراد غیر همان گونه عشق ورزی را با همان کیفیت تجربه کند.آن زمان می توان رابطه انسان ها را عاشقانه نامید که همه انسان ها از نظر مادی استقلال داشته باشند و هیچ گونه احساس وابستگی مادی نسبت به یکدیگر نداشته باشند ( حتی از نظر ارضای نیاز جنسی ) آنگاه اگر باز برای با هم بودن تمنا و نیازی احساس کردند آن نیاز نامش عشق است و آن رابطه را می توان عاشقانه نامید.اما زنا رابطه ای کاملا مادی است برای مثال زنی برای مرتفع کردن مشکلات اقتصادی تن به خود فروشی می دهد و همین طور مرد برای ارضای نیاز جنسی تن به رابطه ای کاملا مادی می دهد ، ناگفته پیداست تامین این گونه نیازها با برقراری رابطه با هر شخصی امکان پذیر است ، اما همان گونه که در تعریف عشق و روابط عاشقانه مطرح شد ، ارضای نیازی به نام عشق احتیاج به رابطه ای خاص دارد که با توجه به این تعریف فقط سیستم( تک همسری) قابل توجیه است.حال با بررسی اسلام و نگاه آن به رابطه زناشویی می توان دریافت که خدای محمد کمترین درکی از مفهومی به نام عشق ندارد:1 - یکی از احکام اسلامی همان مجوز اختیار کردن چندین زن توسط یک مرد در صورت رعایت عدالت است که در آیه ی 3 سوره نساء تشریح شده است:" اگر بترسید که مبادا درباره ی یتیمان مراعات عدل و داد نکنید پس آن کساز زنان را به نکاح خود آرید که مر شما را نیکو و مناسب با عدالت استدو یا سه یا چهار و اگر بترسید که چون زنان متعدد گیرید راه عدالت نپیمودهو به آنان ستم کنید پس تنها یک زن اختیار کرده و یا چنانچه کنیزی دارید به آن اکتفا کنید که این نزدیکتر به عدالت و ترک ستم کاری است"در این آیه نگاه مادی اسلام نسبت به روابط زناشویی را کاملا آشکار می کند ، چون عدالت تصریح شده در آیه عدالت مادی را مد نظر دارد ، مانند عدالت در تقسیم خوراک و پوشاک و عدالت در همبستر شدن با زنان و ... اما برقراری عدالت در مفهومی به نام عشق و تقسیم عادلانه آن امری است محال ، چون عشق که کمی و قابل اندازه گیری نیست که بتوان آن را مانند نان و برنج تقسیم کرد وعشق ورزی و علاقمندی امری اختیاری نیست.شاهد این امر ، زندگی محمد تئوریسین اسلام( که شرح مبسوطی از زندگی او در سایت افشاگر رفته است) آشکارا نشان می دهد که برای مثال تمایل و عشقی که محمد نسبت به عایشه سوگلی حرم سرای خود دارد نسبت به دیگر زنانش به هیچ عنوان روا نمی دارد.2 - اسلام مرد را موظف به تامین نیازهای اقتصادی خانواده و زن می کند( با تعبیری به عنوان پرداخت نفقه به زن) و زن را به تمکین از مرد به واسطه ی همین نفقه وامیدارد، که شرح آن در آیه 34 سوره نساء رفته است:" مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است به واسطه ی آنکه مردان از مال خود باید به زن نفقه دهند پس زنان شایسته و مطیع در غیبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند و آنچه را که خدا به حفظ آن امر فرموده نگه دارد و زنانی که از مخالفت و نافرمانی آنان بیمناکید باید نخست آنها را موعظه کنید اگر مطیع نشدند از خوابگاه آنان دوری گزینید باز مطیع نشدند آنها را به زدن تنبیه کنید، چنانچه اطاعت کردند دیگر بر آنها حق هیچ گونه ستم ندارید که همانا خداوند بزرگوار و عظیم الشان است."و در آیه 223 سوره بقره خدای محمد این گونه می گوید که:" زنان شما کشتزار شمایند پس برای کشت بدانها نزدیک شوید هرگاه مباشرت آنان خواهید و برای ثواب ابدی چیزی پیش فرستید و خدا ترس باشید و بدانید که محققا نزد خدا خواهید رفت و ای رسول تو بشارت ده اهل ایمان را."آنچه از این آیات با توجه به تفسیر ها و شان نزول آنها درباب روابط زناشویی استنباط می شود ، این است که تنها نیازی که مرد و زن از نظر اسلام برای ادامه زندگی در قالب زناشویی نسبت به هم احساس می کنند نیازهای مادی است که در صورت ارضا نشدن آنها ، رابطه قطع می شود، برای مثال با توجه به آیات مذکور مردان هر زمان که بخواهند می توانند با زنان خود نزدیکی کنند و زن در این رابطه که کاملا رابطه ای دو جانبه است به هیچ وجه حق تصمیم گیری ندارد و در صورت مخالفت و عدم تمکین همان طور که در سوره نساء بیان شده است مرد می تواند شخصا اقدام کند و زن را به زدن تنبیه کند و یا با شکایت نزد حاکم شرع او را به تمکین وادار کند.3 - یکی از احکام اسلامی این است که زن حق دارد پول شیری که به فرزند خود می دهد از مرد خود مطالبه کند و مسلمانان این حکم را به عنوان نشانه های حقوق زنان در اسلام مطرح می کنند که این اوج کوته فکری و حماقت این جماعت متحجر است.با وجود اینکه این حکم با موضوع نوشتار چندان سنخیت ندارد ، قصدمان آن است که نشان دهیم اسلام از عشق هیچ نمی داند ورابطه ای مانند رابطه مادر و فرزند را که باید در اوج معنویت باشد را به سافلترین وضع ممکن تنزل می دهد.موارد ذکر شده در این نوشتار و بسیاری از مستندات دیگر ، بیانگر این موضوع است که محمد و خدای محمد درکی از انسان که همانا ترجمان عشق ورزی و عشق است را ندارند.حال یک سوال از شما خواننده اندیشمند:
آیا وقت آن نرسیده است که اسلام را به زباله دان تاریخ بسپاریم و بار دیگر، با نگاهی عاشقانه انسان را تعریف کنیم؟