یزید ابن مهلب مردی خونریز، متعصب و دشمن
ایران و ایرانیان و زرتشتیان بود.
به گفته ی بلعمی سلیمان اموی به سال 98 هجری او را به تسخیر گرگان و تبرستان فرستاد.یزید پس از تصرف گرگان در پیکار با اسپهبد فرخان بزرگ در تنگنایی به گیر افتاد، نه را پیشرفت داشت و نه برگشت.مردم گرگان به شورش برخواسته چهار هزار مرد او را که در گرگان گذاشته بود بکشتند.
یزید با اسپهبد ترخان صلح نمود و به گرگان بازگشت و سوگند خورد اگر ظفر یابد شمشیر از ایشان باز ندارد تا به خونشان آسیاب بگرداند.آگاهی به مرزبان رسید و بگریخت و به آن قلعه شد که به کوه اندر است و آن را حصار گرفت و آن قلعه ای بود استوار و یک راه بیش نداشت و یزید او را به حصار میداشت و حرب میکرد و منجنیق ها ساخت و هیچ نتوانست کردن.متحیر شد.یکی از یارانش راه باریکی به قلعه به وسیله ی سگ یافت با اندکی مردان مسلح به سوی بارو روان شد و یزید در اطراف قلعه آتش افروخت.گرگانیان چون آن بدیدند ترسیدند و بیرون آمدند و جنگ در گرفت.
آن مرد که با گروه به جنگ مشغول بود و گرگانیان بی خبر از پس ایمن بودند و آگاهی از پیشامد نداشتند تا تکبیر مسلمانان را از قلعه شنیدند.وقتی که چنین شد گرگانیان صلح خواستند بر آنکه به حکم یزید فرود آیند.
یزید بانگ فرو زد که همه ی اینان را بکشید و آب بر جویی انداختند تا با خون کشتگان به یک جای برفت و بر اسیاب و گندم ارد کردند و نان پختند و بخوردند تا از سوگند بیرون آمدند.
(در این کشتار که یک شیوه از کشتار اعراب در ایران است و چندین بار تکرار شده است آن اندازه مردم را میکشتند و سر میبریدند که از خون کشتگان جوی خون به وجود میامد و این جوی خون را با رودی که در آن نزدیکی ها بود متصل میکردند. خون هزاران هزار نفر جوی خونی به بزرگی جوی اب به وجود میاورد که گاه به اندازه ای میشد که با آن میتوانستند اسیابهای ابی را بگردانند.نمونه ی این جوی خون و اسیاب گردانی با آن در گرگان و در کشتار زرتشتیان پیش امده است.)
به گفته ی بلعمی سلیمان اموی به سال 98 هجری او را به تسخیر گرگان و تبرستان فرستاد.یزید پس از تصرف گرگان در پیکار با اسپهبد فرخان بزرگ در تنگنایی به گیر افتاد، نه را پیشرفت داشت و نه برگشت.مردم گرگان به شورش برخواسته چهار هزار مرد او را که در گرگان گذاشته بود بکشتند.
یزید با اسپهبد ترخان صلح نمود و به گرگان بازگشت و سوگند خورد اگر ظفر یابد شمشیر از ایشان باز ندارد تا به خونشان آسیاب بگرداند.آگاهی به مرزبان رسید و بگریخت و به آن قلعه شد که به کوه اندر است و آن را حصار گرفت و آن قلعه ای بود استوار و یک راه بیش نداشت و یزید او را به حصار میداشت و حرب میکرد و منجنیق ها ساخت و هیچ نتوانست کردن.متحیر شد.یکی از یارانش راه باریکی به قلعه به وسیله ی سگ یافت با اندکی مردان مسلح به سوی بارو روان شد و یزید در اطراف قلعه آتش افروخت.گرگانیان چون آن بدیدند ترسیدند و بیرون آمدند و جنگ در گرفت.
آن مرد که با گروه به جنگ مشغول بود و گرگانیان بی خبر از پس ایمن بودند و آگاهی از پیشامد نداشتند تا تکبیر مسلمانان را از قلعه شنیدند.وقتی که چنین شد گرگانیان صلح خواستند بر آنکه به حکم یزید فرود آیند.
یزید بانگ فرو زد که همه ی اینان را بکشید و آب بر جویی انداختند تا با خون کشتگان به یک جای برفت و بر اسیاب و گندم ارد کردند و نان پختند و بخوردند تا از سوگند بیرون آمدند.
(در این کشتار که یک شیوه از کشتار اعراب در ایران است و چندین بار تکرار شده است آن اندازه مردم را میکشتند و سر میبریدند که از خون کشتگان جوی خون به وجود میامد و این جوی خون را با رودی که در آن نزدیکی ها بود متصل میکردند. خون هزاران هزار نفر جوی خونی به بزرگی جوی اب به وجود میاورد که گاه به اندازه ای میشد که با آن میتوانستند اسیابهای ابی را بگردانند.نمونه ی این جوی خون و اسیاب گردانی با آن در گرگان و در کشتار زرتشتیان پیش امده است.)
برگرفته از: تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان/رشید شهمردان