۰۶ آبان ۱۳۹۲

آیا محمد با سوار شدن بر براق به نزد الله ( معراج ) رهسپار شد؟ (بررسی تناقضات این داستان)

حضرت محمد و جناب عفیر



   قرآن بیان می‌نماید که ما شب هنگام محمد را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی از آنجا او را بسوی آسمانها بردیم، هدف الله از این کار نشان دادن نشانه‌های خود به فرستاده‌اش در دنیا بود:
      سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ (اسراء/1) منزه است آن كه(الله) بنده‏اش را شب هنگام از مسجد الحرام به سوى مسجدالاقصى كه بر گردش بركت داده‏ايم برد، تا از نشانه‏هاى خود به او نشان دهیم كه او همان شنواى بيناست.
      اسرا به معنی سفر شبانه و مخفیانه است؛ محمد ابن عبدالله در روایات مختلفی که از وی بیان شده، گفته است:
      من شب در مسجدالحرام بودم و در آنجا سوار حیوانی به نام براق(1) شدم و رهسپار مسجدالاقصی گشتم. او در بیان صفات براق، بیان نموده است که حیوانی بود بزرگتر از الاغ و کوچکتر از قاطر با دو بال بر بالای پای عقبش(رانش)، یال این حیوان بسیار پرمو و رنگش هم سفیدی بود، هیچ جانوری به این زیبائی در دنیا وجود ندارد، صورت این حیوان شبیه به انسان (زنی زیبائی) بود و مانند انسان، آنچه را که می‌شنید می‌توانست بفهمد، هر گامش به اندازه‌ی وسعت دیدش بود(تا جائیکه که چشم کار می‌کرد). این روایات هم در منابع شیعی وجود دارد و هم در منابع اهل سنت)قرطبی طبری، سیوطی ، مجلسی و شیخ صدوق) وجود دارند. طبری و العیاشی در تفسیرشان گوشهای این حیوان را دراز، لرزان و کشیده می‌دانند.
      شیخ صدوق در امالی می‌گوید: هنگامیکه محمد خواست سوار این جانور شود جانور امتناع کرد، جبرئیل به او گفت:
       ای براق! این محمد است و او هم پای عقبش را یواش یواش کوچکتر نمود تا اینکه شکمش به نزدیکی زمین رسید، هراندازه پایش کوچکتر می‌شد دستش بلندتر می‌گشت، محمد در این حال سوار او شد.
العیاشی از امام حسین نقل می‌نماید که شب جبرئیل بر بالین محمد حاضر شد و به او دستور غسل را داد و سپس در محملی که هزار هزار(یک ملیون) نور رنگارنگ از آن تابیده میشد، سوار شد و به سور دروازه‌ی آسمانها روانه گشت.
      در بخشی از احادیث معراج از قول محمد آمده‌ است که او در اورشلیم از براق پیاده شد و افسار آن را به حلقه‌ای که پیامبران افسار چهارپایان خود را بدان می‌بستند، بست(2) ( تفسیر المیزان)
      در اینجا بود که محمد نماز را خواند، محمد با سوار شدن بر براق و جبرئیل از آنجائیکه فرشته است با بالهایش، سوی الله رهسپار شدند؛ به نظر می‌رسد که جبرئیل در اینجا راهنمای محمد بوده است.
      او در این سفر، چیزهائی را دیده بود که هیچ انسانی ندیده است، از بهشت گرفته تا جهنم؛ او در جهنم زنانی را مشاهده نمود که در جهنم از پستان آویزان بودند(3)الله می‌گوید که با او مجادله نکنید:
أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى (نجم/12) آيا در آنچه ديده است با او جدال مى‏كنيد؟
      اما محمد چه کسی را دوباره دیده بود؟ از آنجائیکه قرآن از لفظ نزله استفاده نموده است، پس به احتمال زیاد منظور جبرئیل است:
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى (نجم/13) و قطعا بار ديگرى هم او را ديده است.
      اما محمد کجا جبرئیل را دیده بود؟ قرآن می‌گوید که در سدره المنتی(کُنار به پایان رسید):
      عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى (نجم/14) نزد کُنار به پایان رسیده.
      اما این درخت کُنار کجا بود؟ الله می‌گوید که در باغ پناه داده شده:
      عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى (نجم/15) در همان جا كه باغ پناه داده شده است.
      إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى (نجم/16) در آن هنگام كه چيزي (نور) درخت کُنار به پایان رسیده(بالاترین نقطه ی آن) را پوشانده بود.
      قرآن می‌گوید که آنچه را که محمد دیده بود، سراب و وهم نبود؛ بلکه حقیقتی بود که او آنرا مشاهده کرد:
      مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى (نجم/16) و چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان ننمود.(ترجمه مکارم)
      البته مسلمانان معتقدند که ابراهیم هم هرگاه می‌خواست نزد همسرش هاجر که ساکن مکه بود، برود؛ براق را برایش آماده می‌کردند، او این فاصله را صبح با سوار شدن بر براق حرکت می‌کرد و تا پیش از ظهر در مکه بود.
اما نقداین داستان:


محمد ابن عبدالله این را از معجزات خویش می‌داند؛ اگر چنین است، چرا این معجره را در جلو دید همگان انجام نداد و تنها شاهد این ماجرا خودش بود؟
محمد بیان می‌نماید که من با حیوانی که بالدار بود به آنجا رفتم، بال زمانی کاربرد دارد که هوائی وجود داشته باشد، کاربرد بال در فضای خلأ به چه معناست؟ همچین قرآن هیچ اشاره‌ای به چگونگی تنفس ایشان نکرده است. اگر گفته شود که برای الله این کارها آسان است؛ پس چه لزومی دارد که از اسباب استفاده نماید؟ چرا خود الله او را بدون وسیله بدانجا نبرد؟!
        قرآن می‌گوید که تمام کهکشانها در آسمان دنیا قرار دارند، این درحالی است که محمد از آسمان دنیا که پائینترین آنهاست، گذر نمود و علاوه بر گذر از آسمان دنیا، از پنج آسمان دیگر نیز عبور کرد.
       برخی از مسلمانان برای اینکه معراج و صعود محمد به آسمانها را توجیه نمایند، بیان می‌کنند که اینداستان کاملا علمی و با نظریه‌ی نسبیت اینشتین در تطابق است، در پاسخ باید گفت: شما احتمالا از نظریه‌ی نسبیت اگاهی ندارید، اگر فرض کنیم محمد ابن عبدالله با سرعت نور به بخواهد حتی از کهکشان راه شیری هم خارج شود، نیاز به دست کم 25000 سال زمان دارد، زیرا قطر کهکشان راه شیری در حدود 100000 سال نوری است و فاصله‌ی ما تا مرکز کهکشان در حدود 25 هزار سال نوری. اما او نه تنها از کهکشان راه شیری خارج شده است، بلکه از کل این دنیا نیز خارج گشته، زیرا قرآن بیان می‌نماید که همه‌ی ستارگان را بعنوان زینت آسمان دنیا قرار دادیم؛ محمد طبق ادعای خودش بایدعلاوه بر گذر از آسمان دنیا، از 5 آسمان دیگر هم گذر کرده باشد تا به آسمان هفتم که طبق ادعای خودش عرش الله در آن قرار دارد، برسد. فاصله‌ی ما تا دورترین نقطه‌ای که فضا و زمان در آنجا معنی پیدا می‌نماید در حدود 15000000000 سال نوری است؛ یعنی اگر فضاپیائی با سرعت نور به آنجا برود و دوباره برگردد در حدود 30000000000 سال زمان خواهد برد، اگرچه برای خودش زمان راکد خواهد شد.
      خیلی خنده‌دار و مضحک است که کسی ادعا نماید من این فاصله را با حیوانی بزرگتر از خر و کوچکتر از قاطر آن هم در یک شب طی کرده و به آنجا رفتم. آیا نباید در سالم بودن روان چنین شخصی شک کرد؟
      شاید گفته شود که روح محمد رهسپار آسمانها و نزد الله رفت، در پاسخ باید گفت که قرآن از محمد با عنوان عبد خودش یاد مینماید:
      سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ.... (اسرا/1)
      اگر منظور از عبد روح باشد با تمام ایات دیگر قرآن در تضاد است؛ ضمنا قرآن بیان مینماید که عبد ما(محمد) به نماز مشغول بود:
      أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى(علق/9) آيا ديدى آن كس را كه باز مى‏داشت؟
      عَبْدًا إِذَا صَلَّى(علق/10) بنده‏اى را آنگاه كه نماز مى‏گزارد.
      در این آیه عبد مشغول نماز است، آیا روح هم نماز می خواند؟!!
      جالبتر اینکه خود قرآن سخنان خودش را نقض می‌نماید:
      وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَانًا كَبِيرًا (اسرا/60) و [ياد كن] هنگامى را كه به تو گفتيم به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤيايى را كه به تو نمايانديم و [نيز] آن درخت لعنت‏شده در قرآن را جز براى آزمايش مردم قرار نداديم و ما آنان را بيم مى‏دهيم ولى جز بر طغيان بيشتر آنها نمى‏افزايد.
      قرآن در این سخن به روشنی گفتار قبلی خویش را نقص می‌نماید. احتمالا محمد پس از اینکه متوجه شد بسیاری از مردم سخنانش را نمی‌پذیرند، به رؤیا بودن این داستان اعتراف کرده است.
      جالب اینکه برخی از مسلمانان این داستان با به نسبیت اینشتین ربط می دهند!

این اثر مینیاتور برگرفته از شعر نظامی است که در زمان صفویه نقاشی شده است که در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود.
این نقاشی تابلوئی است که بر اساس روایات اسلامی در قرن 15 میلادی کشیده شده است. در این تصاویر زنان با قلابهائی در پستان آویزان شده اند. 

صیغه یا روسپیگری اسلامی، ترفندی در بهره برداری و تجاوز به زنان ناآگاه و به فسا د و گمراهی کشاندن آنا

صیغه ضد ارزشی که اسلام به آن مشروعیت می بخشد

در بحث تاریخی صیغه پس از توجیه زیادی خواهی‌‌های محمدابن عبدالله از کنیزانش می رسیم به فراوانی ثروت مسلمانان پس ازغارت و چپاول کشور‌های بزرگِ غنی و افزایش اسرای زن که زیبایی های نژادی آنها چشمان حریص  و شهوت آلود سپاهیان اسلام را درنده خو می‌ساخت.



صیغه از چه زمانی متداول شده؟

متعه یا ازدواج موقت ویا روسپیگری شرعی که به صیغه نیز معروف است، برای مدت معین و  پرداخت مبلغی معلوم، بین زن و مرد بسته می‌شود و با پایان آن با داشتن تنها رابطه سکس میان دونفر، خودبه‌خود منقضی می‌شود.
صیغه یا متعه از مسلمات فقه شیعه بوده و هیچ جای انکار و تردید در آن وجود ندارد در کتاب وسائل الشیعه ج ۱۴ تحت ۴۶ باب حدود ۲۱۹ حدیث در مورد متعه و احکام مربوط به آن جمع آوری شده است.

و اما صیغه، رسمیت بخشیدن به تعدد همسر در یک زمان برای مرد است، قانونی که در کودکانه‌ترین وساده‌ترین بررسی‌ها هم مشخص کننده مرد سالار بودن قانون گذار، جامعه و قدرت حاکم است. مردی که به خود اجازه می دهد هرشب و یا هربار با زنی به هرشکل و عنوان هم بستر شود، رل یک روسپی و هرجایی را انجام می دهد.

صیغه نقض کامل آزادی‌های جنسی و خیانت به زن است

وقتی‌ از آزادی‌های جنسی‌ سخن به میان می‌‌آید در ابتدایی‌ترین حالت شکل روابط درغرب و جهان اول به ذهن خطور می کند. البته نام غرب و فرهنگ آن همیشه ابزار تبلیغاتی مناسبی برای حکومت های اسلامی بوده است که داد سخن از بی‌ بندو باری و آزادی‌های جنسی‌ بدون مرز سر می دهند.
اما نکته قابل توجه که عمدا به فراموشی سپرده می شود آن است که در دنیا اصطلاح آزادی جنسی‌ به معنای خاص، داشتن شرکای جنسی‌ هم زمان نیست. بلکه اختیار در داشتن حق انتخاب در ارتباط با شریک جنسی‌، زمان ارتباط و موارد اینگونه است. و اگر درخانواده ا‌ی یکی‌ از طرفین درگیر انتخاب دیگر شود حق آشکار نمودن رابطه جدید خود دارد و دیگر رابطه گذشته خود را غیر قابل ادامه می‌داند و در غیر این صورت و عدم اطلاع شریک جنسی‌ اول شکل نامتعارفی بوجود می آید که در هیچ جای دنیا پسندیده نخواهد بود و نمود کامل خیانت شکل می‌گیرد که در تمامی‌ فرهنگ‌ها عملی‌ نسنجیده و ناپسند است.


در این جا تنها بخشی از ارزش و وظایف زنان را که اسلام تعیین کرده، آورده شده است. حقیقت آنست که اسلام زن را کالایی بی اختیار و بی ارزش و زیر نظر و تحت اراده مردان می داند.

امامان شیعه و مشروعیت بخشیدن به صیغه

در باب فواید و ثواب‌های متعه امامان شیعه توصیه‌های فراوانی‌ داشتند. همین طور که امام ششم شیعیان می گوید: “یستحب للرجل أن یتزوج المتعه ما أحب للرجل منکم أن یخرج من الدنیا حتی یتزوج المتعه و لو مره” مستحب است بر هر کس متعه گرفته باشد و دوست ندارم که فردی از شما از دنیا برود، مگر اینکه یک مرتبه هم شده متعه و صیغه گرفته باشد!
در ادامه فرمایشات این امام  شهوت ران و صیغه طلب، می رسیم به حکایت پر مفهوم صالح بن عقبه که از پدرش نقل می‌کند: به امام صادق گفتم: ” آیا متعه ثواب هم دارد؟ گفت: اگر شخص متعه کننده با این کار، ‌رضایت خداوند و مخالفت با منکران این کار را خواسته باشد، خداوند برای هر کلمه ای که با متعه صحبت می کند،‌ یک حسنه برایش می نویسد.
با هر بار که دست خود را به سویش دراز می کند، یک حسنه برایش ثبت می شود و هنگامی که نزدیکش می شود، خداوند یک گناه از او پاک می‌گرداند و در هنگام غسل، خداوند به اندازه آبی که از موهایش می گذرد، گناه او را پاک می کند” پرسید : به اندازه موهایش؟ گفت” آری به اندازه موهایش” – وسائل ج ۱۴/ لئالی ج۳/من لا یحضر ج ۳ .



۲۵ مهر ۱۳۹۲

کار اسلام سر بریدن است خواه انسان باشد، خواه گوسفند و یا گاو

از اسلام چه می دانیم؟

اسلام یک دین سرکش و متجاوزی است برپایه تسلیم پذیری دیگران، و عبد و عبید و بی اختیار بودن در برابر قوانین ارتجاعی آن. در اسلام واژه ای بنام رحم، شفقت، گذشت، مهربانی، بخشش و دیگر ویژگی های انسانی نیست. باید در برابر آن بی چون و چرا تسلیم بود و به دستورات یک طرفه و زورگویی آن گردن نهاد. هنگامی که نیک بدان پاسخ دادی و فرمان های غیر انسانی آن را پذیرا شدی، از مقربان درگاه و خاصان آن می گردی و می توانی خود صادر کننده همان احکام کشتارگر و زورگویی باشی.



کشتار انسان ها

روش اسلام روش سیاه و سپید است و میان رنگهای هفتگانه و مخلوطی از رنگها، به جز سیاه و سپید رنگی را نمی شناسد. بدین روش که این دین ابراهیمی خطاب به دیگر باوران می گوید:”یا با ما شو، و یا بمیر”. از این روی، اسلام از روز نخست برای جهانیان که با او همرنگ و همراه نیستند فتوای قتل و کشتار صادر می کند.
کشتار در سرتاسر تاریخ ۱۴۰۰ ساله در کشورهای اسلامی دیده شده، و هم اکنون نیز از سوی طالبان ایران، طالبان افغانستان، عربستان، یمن، سودان، و مانند آن همچنان ادامه داشته و روزی نیست که سر بیگناهی به جرم بی دینی و یا بازگشت از دین بر سر دار نرود. آمار کشته شدگان در این ۳۵ ساله رژیم اسلامی از کشتار بهایی ها، کلیمی ها، و یا مسلمانان از دین برگشته سرسام آور است.


فرهنگ ایرانی و فرهنگ تازی گری

مردم ایران همواره در طول تاریخ مردمانی ملایم، مهربان، و با گذشت بوده اند. رفتار دوستانه و کدخدامنشی آنان موجب گردیده که اقوام شورشی و متجاوز به این سرزمین رفته رفته خوی و منش ایرانی پیش گیرند و خود هرکدام به دفاع و پای خیزی در برابر متجاوزین دیگر قرار گیرند.
تنها گروه سرکش و آدم کش تازیان بودند که در ۱۴۰۰ سال گذشته این مملکت را تاراج کرده اند، و زندگی مردم این مرز و بوم را به باد داده اند. اگر بخش هایی از کشورما جدا شد، و اگر از تاریخ جهانی به دور ماندیم و لنگ لنگان پیش می رویم، همگی بر مبنای استیلای اسلام کشتارگر براین سرزمین بوده و هست. وجود پلید رژیم غیر انسانی ولایت فقیه نیز روزها و سال های تاریک دیگری در سرنوشت مردم و تاریخ کشورمان رقم می زند.
به راستی بشر تا چه اندازه می تواند خون آشام و بی رحم باشد؟. نمونه آن را در از پای درآوردن این حیوان بیچاره و سرنگون بخت می بینید. مسلمانان که این چنین خونریزی را در بین مردم رواج می دهند، آنان را آماده می کنند که در برابر صحنه های دار گردآمده و جان دادن انسانی را بدون هیچگونه ناراحتی تحمل کنند.


رفتار اسلام با حیوانات

رفتار اسلام گرایان با حیوانات نیز از روی نهایت شقاوت و بیرحمی است. انسانی که می تواند با وجود طبیعت فراوان از گیاهان و فراورده های کشاورزی و درختی صدها خوراک خوشمزه و خوب تهیه کند و با دندان های صاف و مستقیم گیاهخواری خود آنها را به آسانی و نرمی بجود، به خود عادت و آموزش داده که سالانه جان صدها گوسفند و گاو را گرفته و با پختن و له کردن گوشت آنان تغذیه کند. رفتار ما با حیواناتی که برایمان ارزش خوراکی ندارند هم بسیار بیرحمانه است. روش بیرحمانه بارکشی از خر و اسب و قاطر را همه ما دیده ایم، سگ و گربه و حیوانات دیگر هم که نجس بوده، و یک مسلمان سایه آنان را با تیر می زند. رژیم اسلامی هم بنا به عملکرد پیشوای خود علی ابن ابیطالب، هرساله برنامه سگ کشی را در نقاط گوناگون ایران به اجراء در می آورد.


گوشتخواری از کی آغاز شده؟

بشر در زندگی غارنشینی و بیابانگردی خود از روز نخست با سه مسأله مهم روبرو بود: تهیه خوراک، جایی برای آرمیدن، و امنیت در برابر جانوران درنده. مسأله خوراک او را واداشت که به آسانترین و ساده ترین روش یعنی گرفتن و کشتن حیوانات دست جوید. شاید قرنها به طول انجامید تا توانست کشاورزی کند و به درختان میوه دسترسی یابد. ولی دیگر به گوشتخواری عادت کرده بود و دندان گیاهخوار او در راه گوشتخواری به کار رفت و روز به روز رحم و مهربانی او نسبت به حیوانات کمتر شد.
به جای کشتن و خونریزی و جان حیوانی را بی جهت گرفتن کار مفیدی انجام بده تا برای انسان ها منشاء خیر و برکت باشد.


دستور امام خمینی در کشتن حیوانات

در صفحه ۴۱۵ کتاب توضیح المسائل (تز دکترای) امام خمینی، شرایط بریدن سر حیوان را شرح می دهد که بخشی از آن اینگونه است:
۱- کسی که سر حیوانی را می برد باید مسلمان باشد و اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر (ص) نکند. باید از خود پرسید کشتن یک حیوان چه ربطی به محمد ابن عبدالله عرب ۱۴۰۰ سال پیش دارد؟!.  وانگهی، شمار مسلمانان  تنها  ۲۵٪ جمعیت جهان را شامل می شود، پس تکلیف ۷۵٪ غیر مسلمان چیست ؟. آیا آنها حق کشتن حیوانی را ندارند، و اگر کشتند چون  محمد ابن عبدالله عرب را باور ندارند، آن گوشت قابل خوردن نیست؟.

۲- در موقع سر بریدن، باید بدن حیوان رو به قبله باشد، و روی به قبله سر ببرد وگرنه حیوان حرام است. اینهم یک نسخه پیچی مسخره و بی خردانه است. نخست این که با بیرحمی جان حیوانی را می گیرند، و دیگر این که باید در راستای بت خانه کعبه باشد!. هنگامی که شخص در طرف دیگر زمین است، قبله کدام سمت است و چه معنا دارد؟!.
۳- هنگام سر بریدن، نام الله را برزبان بیاورند. البته این نسخه پیچی درست است. زیرا همه کشتارها به دستور و خواسته الله انجام می شود. بنابراین، بردن نام الله کشتار گر ضروری است!. زیرا نام جانی ودستور کشنده را باید به خاطر آورد.
آیا به راستی ظلم و ستم بیرویه به حیوانات به دلیل پوچ و واهی عید قربان برای خوش آمد گویی الله مدینه کار خردمندی است، و انسانیت ما را نشان می دهد؟. وقتی کار کشتن بی جای حیوانات عادی می شود، کشتن انسان ها را نیز به دنبال خواهد داشت. کاری که در کشورهای اسلامی هرلحظه انجام می گیرد.

تفسیر اسلام در مورد گوشت خواری انسان

اسلام می گوید که حیوانات برای خدمت به بشر به وجود آمده اند، و انسان می تواند از گوشت و شیر آنان بهره مند شود. چنین چیزی درست نیست. حیوانات هم دارای احساسند و مانند انسان تا زنده اند از زندگی خود لذت می برند. بنا براین، دلیلی ندارد که ما برای اشتهای خودمان، موجودی را بی جان کنیم. وانگهی، اگر ما به غلط گوشتخوار شدیم، حیوان بیچاره چه گناهی دارد؟. روش کشتن اسلامی هم کاملن بیرحمانه و برای حیوان زجر و آزار دهنده شناخته شده است.
گوسفندان بی زبان و بی دفاع در دست جلاد و در انتظار مرگ برای خشنودی الله مرگ طلب و برآوردن خواسته های امت خردباخته

از آنچه گذشت:

اسلام یک دین سرکش و متجاوزی است که برپایه تسلیم پذیری دیگران، و عبد و عبید و بی اختیار بودن آنان بنا شده. در اسلام واژه ای بنام رحم، شفقت، و دیگر ویژگی های انسانی نیست. باید در برابر آن بی چون و چرا تسلیم بود و به دستورات یک طرفه و زورگویی آن گردن نهاد. کمترین نافرمانی و دورشدن از قوانین ضد انسانی این حزب فاشیست سیاسی، مرگ و نابودی است. از روز نخست برپایی این دین کشتارگر، فتوای قتل و نابودی دیگر باوران جهان به میزان ۵ میلیارد که مسلمان نیستند، داده شده.
وحشیگری و بی رحمی این دین در کشتار دیگر باوران خلاصه نمی شود. سالی میلیون ها از حیوانات به راههای گوناگون از جمله عید قربان، از بین رفتن زیر بارکشی، و یا سگ کشی در اسلام جان خود را از دست می دهند. روش کشتار مسلمانان نیز بسیار آزار دهنده و زجر آور است. در اسلام چرایی نیست و تنها یک منطق وجود دارد و آن منطق قساوت، بیرحمی، و زورگویی بدون هیچ دلیل و خردمندی است.

خانم نعیمه اِشراقی، شما یک دُروغگویِ وَقیح و بی اَخلاقید!

- جوکِ سَخیفِ نوه خمینی با جانباختگانِ میهن:

به گزارش رادیو فرانسه و سایت خودنویس؛بر اساس کامنتی منسوب به خانم نعیمه اشراقی در فیس‌بوک، ایشان با اشاره به جوکی که سال‌ها قبل برای پدربزرگ خود تعریف کرده بود، باعث خشم بسیاری از ایرانیان در شبکه‌های اجتماعی شده است.
خانم اشراقی می‌نویسد: «جوک دیگری که برای امام تعریف کردیم و همیشه به شوخی یاد می‌کردند این بود: امام خمینی: ای پاسداران، بیوه شهدا را بگیرید. ای کاش من یک پاسدار بودم.»
این مساله با واکنش گسترده‌ای در فضای شبکه‌های اجتماعی روبه‌رو شد وبنا به گفته کسانی که با خانم اشراقی در ارتباط فیس‌بوکی هستند، ایشان کامنت‌های اعتراضی را از زیر این «جوک» حذف کرده‌اند.

از آنجایی که خانم نعیمه اشراقی به همخوابی با این پاسدار و آن پاسدار دلبستگی عمیقی دارند،

چنین پیشنهاد بی شرمانه ای را به بانوانِ بیوه ای که همسران شان در راه حفظ ایران جانفشانی

کردند، ارائه دادند.


بعد از ماجرای «فتوشاپ» نوه «امام»، خانم اشراقی و فیس‌بوک‌شان به دقت از سوی اعضای فیس‌بوک زیر نظر بوده است. پس از داغ شدن موضوع این «جوک» در فضای مجازی، مسیح علی‌نژاد، روزنامه‌نگار ایرانی مقیم انگلستان در فیس‌بوک خود به این مساله اشاره و به خانم اشراقی اعتراض کرد. علی‌نژاد نوشت: «سرکار خانم نعیمه اشراقی! این جمله‌ای که در مورد همسران شهدای جنگ نوشته‌اید، سخیف است. جمله تهوع آور است این اسمش طنز نیست، جوک نیست.»


خانم اشراقی اما، در کامنت‌های مختلفی، همه چیز را به گردن جاعلان انداخت. چند ساعت بعد، خانم علی‌نژاد در پستی جداگانه نوشت: «تمام تنم از دروغ درد گرفت. دوستان اصلاح‌طلبی را می‌شناسم که می‌دانند نعیمه اشراقی نه تنها آن کامنت را خودش نوشت بلکه از جک نوشته‌اش در مورد شهدای جنگ در صحبت‌های خصوصی با آن‌ها دفاع هم کرد.
من خودم همان زمانی که کامنت مربوطه را دیدم روی کامنت کلیک کرده‌ام و تا رفت توی صفحه اصلی‌اش و مطمئن شدم که صفحه خودش آن کامنت را نوشت و نه صفحه جعلی، عکسِ کامنت را منتشر کردم. به من نگویید ساکت باش. دروغ دارد. گریه‌ام گرفت. چون می‌دانم که دروغ نگفته‌ام و حالا خانم نعیمه اشراقی که در کامنت‌های خصوصی از جک‌اش دفاع کرده بود، زده است زیر همه چیز و هوادارانش یکی یکی سر من آوار خواهند شد….لطفا نگویید پوست کلفت باش. نیستم.»

- پاسخِ کوتاهِ فیسبوکی نگارنده به نعیمه اشراقی در فیسبوک:

خانم اشراقی خجالت بکشید! حیا کنید! یک عمر که شما و دودمان خونخوارتان دَمار از روزگار ما مردم بینوا در آوردید، حالا قباحت را به جایی رساندید که با همسرانِ شیرمردان این سرزمین که جان شان را برای حفاظت از آب و خاک ایران دادند (در جنگی که پدربزرگ نادان تان به ایران و ایرانی تحمیل کرد)، شوخی می کنید؟
شما آبرو را خورده و حیا را قی کرده اید، معلوم است وقتی شکم تان از پول های دزدیده شده از گلوی مردم سیر است و دخترتان را برای تحصیل و زندگی به کانادا فرستاده اید تا هر آنچه می خواهد بکند و هر آنچه می خواهد بپوشد و به دختران اسیر در چنگال رژیم خانوادگی شما دهن کجی کند، اینگونه بیانیه هم صادر می کنید!
شما که از شرف و عزت و مردم داری و انسانیت بویی نبرده اید ولی ملت ایران این تیره روزهایی که شما برای مان تدارک دیده اید و این توهین های بی شرمانه مداوم تان را فراموش نخواهد کرد! بترسید از روزی که چرخ سرنوشت شما را از عرش به فرش بکوباند و التماس همین مردم کنید! بترسید…

این تصویر خود گویایِ همه چیز است! این لکاته وقاحت را به غایت رسانده و بی هیچ هراسی به

جانباختگان میهن مان توهین می کند! ننگ بر او و طرفدارانش!



- نعیمه ای که به پیروی از روح الله تَقیه می کند:

یکی از ارکانِ اساسی و اصولی دین مبین اسلام “تقیه” است که به کمکِ آن، مومنین و مومنات هَر جایی گیر کنند و احساس خطر نمایند، به اذن خدا و با سرعت نور تقیه کرده و دروغ های مصلحتی می گویند تا از منافع خویش دفاع کنند. همانطور که ماهِ محرم بدون قیمه نذری بی معناست، اسلامِ بی تقیه نیز پوچ است و بنیادِ این مکتب بدونِ این پندار از هم می پاشد.
نعیمه اشراقی هم که به تقلید از پدبزرگش یَد طولایی در دروغگویی برای رسیدن به مقصود خویش دارد و واحدهای درسی تقیه را پیش آن پیرِ بی شرم و خرد، پاس کرده، برای بار چندم دست به دامان تقیه گشته تا بلکه بتواند خودش را از این ماجرای شرم آوری که درست کرده، نجات داده و شخصیت پلیدش را تطهیر کند.
برای ما مثل روز روشن است که ایشان خودشان آن کامنت خجالت آور را گذاشتند، اصلن جای شک و تردیدی نیست چرا که شاهدان عینی بسیاری هم وجود دارند ولی این گرگ در لباس میش با ادعای اینکه برگه اش هک شده بوده، همه چیز را به گردن جاعلان انداخته و خود را بی خبر از همه جا و همه چیز معرفی نموده است.
نگارنده با قاطعیت تمام اعلام می کند که خانم نعیمه اشراقی یک دروغگوی وقیح و بی اخلاق است و شوخی جنسی اش با همسرانِ جانباختگانِ میهن مان، حاکی از ذهن بیمار و افکار پلیدش دارد! حتمن ایشان دورانِ کودکی سختی را با پدربزرگ خود که سکس با نوزادان را جایز می دانسته تجربه کرده که اینگونه افکار اروتیکِ پریشانی دارد!