۰۶ آبان ۱۳۹۲

آیا محمد با سوار شدن بر براق به نزد الله ( معراج ) رهسپار شد؟ (بررسی تناقضات این داستان)

حضرت محمد و جناب عفیر



   قرآن بیان می‌نماید که ما شب هنگام محمد را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی از آنجا او را بسوی آسمانها بردیم، هدف الله از این کار نشان دادن نشانه‌های خود به فرستاده‌اش در دنیا بود:
      سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ (اسراء/1) منزه است آن كه(الله) بنده‏اش را شب هنگام از مسجد الحرام به سوى مسجدالاقصى كه بر گردش بركت داده‏ايم برد، تا از نشانه‏هاى خود به او نشان دهیم كه او همان شنواى بيناست.
      اسرا به معنی سفر شبانه و مخفیانه است؛ محمد ابن عبدالله در روایات مختلفی که از وی بیان شده، گفته است:
      من شب در مسجدالحرام بودم و در آنجا سوار حیوانی به نام براق(1) شدم و رهسپار مسجدالاقصی گشتم. او در بیان صفات براق، بیان نموده است که حیوانی بود بزرگتر از الاغ و کوچکتر از قاطر با دو بال بر بالای پای عقبش(رانش)، یال این حیوان بسیار پرمو و رنگش هم سفیدی بود، هیچ جانوری به این زیبائی در دنیا وجود ندارد، صورت این حیوان شبیه به انسان (زنی زیبائی) بود و مانند انسان، آنچه را که می‌شنید می‌توانست بفهمد، هر گامش به اندازه‌ی وسعت دیدش بود(تا جائیکه که چشم کار می‌کرد). این روایات هم در منابع شیعی وجود دارد و هم در منابع اهل سنت)قرطبی طبری، سیوطی ، مجلسی و شیخ صدوق) وجود دارند. طبری و العیاشی در تفسیرشان گوشهای این حیوان را دراز، لرزان و کشیده می‌دانند.
      شیخ صدوق در امالی می‌گوید: هنگامیکه محمد خواست سوار این جانور شود جانور امتناع کرد، جبرئیل به او گفت:
       ای براق! این محمد است و او هم پای عقبش را یواش یواش کوچکتر نمود تا اینکه شکمش به نزدیکی زمین رسید، هراندازه پایش کوچکتر می‌شد دستش بلندتر می‌گشت، محمد در این حال سوار او شد.
العیاشی از امام حسین نقل می‌نماید که شب جبرئیل بر بالین محمد حاضر شد و به او دستور غسل را داد و سپس در محملی که هزار هزار(یک ملیون) نور رنگارنگ از آن تابیده میشد، سوار شد و به سور دروازه‌ی آسمانها روانه گشت.
      در بخشی از احادیث معراج از قول محمد آمده‌ است که او در اورشلیم از براق پیاده شد و افسار آن را به حلقه‌ای که پیامبران افسار چهارپایان خود را بدان می‌بستند، بست(2) ( تفسیر المیزان)
      در اینجا بود که محمد نماز را خواند، محمد با سوار شدن بر براق و جبرئیل از آنجائیکه فرشته است با بالهایش، سوی الله رهسپار شدند؛ به نظر می‌رسد که جبرئیل در اینجا راهنمای محمد بوده است.
      او در این سفر، چیزهائی را دیده بود که هیچ انسانی ندیده است، از بهشت گرفته تا جهنم؛ او در جهنم زنانی را مشاهده نمود که در جهنم از پستان آویزان بودند(3)الله می‌گوید که با او مجادله نکنید:
أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى (نجم/12) آيا در آنچه ديده است با او جدال مى‏كنيد؟
      اما محمد چه کسی را دوباره دیده بود؟ از آنجائیکه قرآن از لفظ نزله استفاده نموده است، پس به احتمال زیاد منظور جبرئیل است:
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى (نجم/13) و قطعا بار ديگرى هم او را ديده است.
      اما محمد کجا جبرئیل را دیده بود؟ قرآن می‌گوید که در سدره المنتی(کُنار به پایان رسید):
      عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى (نجم/14) نزد کُنار به پایان رسیده.
      اما این درخت کُنار کجا بود؟ الله می‌گوید که در باغ پناه داده شده:
      عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى (نجم/15) در همان جا كه باغ پناه داده شده است.
      إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى (نجم/16) در آن هنگام كه چيزي (نور) درخت کُنار به پایان رسیده(بالاترین نقطه ی آن) را پوشانده بود.
      قرآن می‌گوید که آنچه را که محمد دیده بود، سراب و وهم نبود؛ بلکه حقیقتی بود که او آنرا مشاهده کرد:
      مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى (نجم/16) و چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان ننمود.(ترجمه مکارم)
      البته مسلمانان معتقدند که ابراهیم هم هرگاه می‌خواست نزد همسرش هاجر که ساکن مکه بود، برود؛ براق را برایش آماده می‌کردند، او این فاصله را صبح با سوار شدن بر براق حرکت می‌کرد و تا پیش از ظهر در مکه بود.
اما نقداین داستان:


محمد ابن عبدالله این را از معجزات خویش می‌داند؛ اگر چنین است، چرا این معجره را در جلو دید همگان انجام نداد و تنها شاهد این ماجرا خودش بود؟
محمد بیان می‌نماید که من با حیوانی که بالدار بود به آنجا رفتم، بال زمانی کاربرد دارد که هوائی وجود داشته باشد، کاربرد بال در فضای خلأ به چه معناست؟ همچین قرآن هیچ اشاره‌ای به چگونگی تنفس ایشان نکرده است. اگر گفته شود که برای الله این کارها آسان است؛ پس چه لزومی دارد که از اسباب استفاده نماید؟ چرا خود الله او را بدون وسیله بدانجا نبرد؟!
        قرآن می‌گوید که تمام کهکشانها در آسمان دنیا قرار دارند، این درحالی است که محمد از آسمان دنیا که پائینترین آنهاست، گذر نمود و علاوه بر گذر از آسمان دنیا، از پنج آسمان دیگر نیز عبور کرد.
       برخی از مسلمانان برای اینکه معراج و صعود محمد به آسمانها را توجیه نمایند، بیان می‌کنند که اینداستان کاملا علمی و با نظریه‌ی نسبیت اینشتین در تطابق است، در پاسخ باید گفت: شما احتمالا از نظریه‌ی نسبیت اگاهی ندارید، اگر فرض کنیم محمد ابن عبدالله با سرعت نور به بخواهد حتی از کهکشان راه شیری هم خارج شود، نیاز به دست کم 25000 سال زمان دارد، زیرا قطر کهکشان راه شیری در حدود 100000 سال نوری است و فاصله‌ی ما تا مرکز کهکشان در حدود 25 هزار سال نوری. اما او نه تنها از کهکشان راه شیری خارج شده است، بلکه از کل این دنیا نیز خارج گشته، زیرا قرآن بیان می‌نماید که همه‌ی ستارگان را بعنوان زینت آسمان دنیا قرار دادیم؛ محمد طبق ادعای خودش بایدعلاوه بر گذر از آسمان دنیا، از 5 آسمان دیگر هم گذر کرده باشد تا به آسمان هفتم که طبق ادعای خودش عرش الله در آن قرار دارد، برسد. فاصله‌ی ما تا دورترین نقطه‌ای که فضا و زمان در آنجا معنی پیدا می‌نماید در حدود 15000000000 سال نوری است؛ یعنی اگر فضاپیائی با سرعت نور به آنجا برود و دوباره برگردد در حدود 30000000000 سال زمان خواهد برد، اگرچه برای خودش زمان راکد خواهد شد.
      خیلی خنده‌دار و مضحک است که کسی ادعا نماید من این فاصله را با حیوانی بزرگتر از خر و کوچکتر از قاطر آن هم در یک شب طی کرده و به آنجا رفتم. آیا نباید در سالم بودن روان چنین شخصی شک کرد؟
      شاید گفته شود که روح محمد رهسپار آسمانها و نزد الله رفت، در پاسخ باید گفت که قرآن از محمد با عنوان عبد خودش یاد مینماید:
      سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ.... (اسرا/1)
      اگر منظور از عبد روح باشد با تمام ایات دیگر قرآن در تضاد است؛ ضمنا قرآن بیان مینماید که عبد ما(محمد) به نماز مشغول بود:
      أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى(علق/9) آيا ديدى آن كس را كه باز مى‏داشت؟
      عَبْدًا إِذَا صَلَّى(علق/10) بنده‏اى را آنگاه كه نماز مى‏گزارد.
      در این آیه عبد مشغول نماز است، آیا روح هم نماز می خواند؟!!
      جالبتر اینکه خود قرآن سخنان خودش را نقض می‌نماید:
      وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَانًا كَبِيرًا (اسرا/60) و [ياد كن] هنگامى را كه به تو گفتيم به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤيايى را كه به تو نمايانديم و [نيز] آن درخت لعنت‏شده در قرآن را جز براى آزمايش مردم قرار نداديم و ما آنان را بيم مى‏دهيم ولى جز بر طغيان بيشتر آنها نمى‏افزايد.
      قرآن در این سخن به روشنی گفتار قبلی خویش را نقص می‌نماید. احتمالا محمد پس از اینکه متوجه شد بسیاری از مردم سخنانش را نمی‌پذیرند، به رؤیا بودن این داستان اعتراف کرده است.
      جالب اینکه برخی از مسلمانان این داستان با به نسبیت اینشتین ربط می دهند!

این اثر مینیاتور برگرفته از شعر نظامی است که در زمان صفویه نقاشی شده است که در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود.
این نقاشی تابلوئی است که بر اساس روایات اسلامی در قرن 15 میلادی کشیده شده است. در این تصاویر زنان با قلابهائی در پستان آویزان شده اند. 

صیغه یا روسپیگری اسلامی، ترفندی در بهره برداری و تجاوز به زنان ناآگاه و به فسا د و گمراهی کشاندن آنا

صیغه ضد ارزشی که اسلام به آن مشروعیت می بخشد

در بحث تاریخی صیغه پس از توجیه زیادی خواهی‌‌های محمدابن عبدالله از کنیزانش می رسیم به فراوانی ثروت مسلمانان پس ازغارت و چپاول کشور‌های بزرگِ غنی و افزایش اسرای زن که زیبایی های نژادی آنها چشمان حریص  و شهوت آلود سپاهیان اسلام را درنده خو می‌ساخت.



صیغه از چه زمانی متداول شده؟

متعه یا ازدواج موقت ویا روسپیگری شرعی که به صیغه نیز معروف است، برای مدت معین و  پرداخت مبلغی معلوم، بین زن و مرد بسته می‌شود و با پایان آن با داشتن تنها رابطه سکس میان دونفر، خودبه‌خود منقضی می‌شود.
صیغه یا متعه از مسلمات فقه شیعه بوده و هیچ جای انکار و تردید در آن وجود ندارد در کتاب وسائل الشیعه ج ۱۴ تحت ۴۶ باب حدود ۲۱۹ حدیث در مورد متعه و احکام مربوط به آن جمع آوری شده است.

و اما صیغه، رسمیت بخشیدن به تعدد همسر در یک زمان برای مرد است، قانونی که در کودکانه‌ترین وساده‌ترین بررسی‌ها هم مشخص کننده مرد سالار بودن قانون گذار، جامعه و قدرت حاکم است. مردی که به خود اجازه می دهد هرشب و یا هربار با زنی به هرشکل و عنوان هم بستر شود، رل یک روسپی و هرجایی را انجام می دهد.

صیغه نقض کامل آزادی‌های جنسی و خیانت به زن است

وقتی‌ از آزادی‌های جنسی‌ سخن به میان می‌‌آید در ابتدایی‌ترین حالت شکل روابط درغرب و جهان اول به ذهن خطور می کند. البته نام غرب و فرهنگ آن همیشه ابزار تبلیغاتی مناسبی برای حکومت های اسلامی بوده است که داد سخن از بی‌ بندو باری و آزادی‌های جنسی‌ بدون مرز سر می دهند.
اما نکته قابل توجه که عمدا به فراموشی سپرده می شود آن است که در دنیا اصطلاح آزادی جنسی‌ به معنای خاص، داشتن شرکای جنسی‌ هم زمان نیست. بلکه اختیار در داشتن حق انتخاب در ارتباط با شریک جنسی‌، زمان ارتباط و موارد اینگونه است. و اگر درخانواده ا‌ی یکی‌ از طرفین درگیر انتخاب دیگر شود حق آشکار نمودن رابطه جدید خود دارد و دیگر رابطه گذشته خود را غیر قابل ادامه می‌داند و در غیر این صورت و عدم اطلاع شریک جنسی‌ اول شکل نامتعارفی بوجود می آید که در هیچ جای دنیا پسندیده نخواهد بود و نمود کامل خیانت شکل می‌گیرد که در تمامی‌ فرهنگ‌ها عملی‌ نسنجیده و ناپسند است.


در این جا تنها بخشی از ارزش و وظایف زنان را که اسلام تعیین کرده، آورده شده است. حقیقت آنست که اسلام زن را کالایی بی اختیار و بی ارزش و زیر نظر و تحت اراده مردان می داند.

امامان شیعه و مشروعیت بخشیدن به صیغه

در باب فواید و ثواب‌های متعه امامان شیعه توصیه‌های فراوانی‌ داشتند. همین طور که امام ششم شیعیان می گوید: “یستحب للرجل أن یتزوج المتعه ما أحب للرجل منکم أن یخرج من الدنیا حتی یتزوج المتعه و لو مره” مستحب است بر هر کس متعه گرفته باشد و دوست ندارم که فردی از شما از دنیا برود، مگر اینکه یک مرتبه هم شده متعه و صیغه گرفته باشد!
در ادامه فرمایشات این امام  شهوت ران و صیغه طلب، می رسیم به حکایت پر مفهوم صالح بن عقبه که از پدرش نقل می‌کند: به امام صادق گفتم: ” آیا متعه ثواب هم دارد؟ گفت: اگر شخص متعه کننده با این کار، ‌رضایت خداوند و مخالفت با منکران این کار را خواسته باشد، خداوند برای هر کلمه ای که با متعه صحبت می کند،‌ یک حسنه برایش می نویسد.
با هر بار که دست خود را به سویش دراز می کند، یک حسنه برایش ثبت می شود و هنگامی که نزدیکش می شود، خداوند یک گناه از او پاک می‌گرداند و در هنگام غسل، خداوند به اندازه آبی که از موهایش می گذرد، گناه او را پاک می کند” پرسید : به اندازه موهایش؟ گفت” آری به اندازه موهایش” – وسائل ج ۱۴/ لئالی ج۳/من لا یحضر ج ۳ .