۰۷ دی ۱۳۹۱

شعر در مورد خدای تازی

در خواب ، قیامت خدای تازیان را دیدم/ برگشت تمام رفتگان 

را دیدم / صف بندی اجداد پدر را دیدم/ یک سمت صفی ز 

مادران را دیدم / از مادران همی پرسیدم / از حمله اعراب ز 

آنها بشنیدم / گفتند زبلایی که سرشان آوردند / بر میهن و 

کودکان و پدران آوردند / کشتند هر آنچه در قافله بود / 

بردند هر آنچه هستی طایفه بود / گر مادر و خواهرت برو 

رویی داشت / هر تازی به رختخواب محبوبی داشت / حالا 

تو برای قاتلان پدرت / با توله و با عیال چون کره خرت / 

پیوسته حسین و یا علی میگویی / از قاتل نسل ما مدد 

میجویی / بیدار شو بیچاره ،چو عمرت باقیست / ای خاک بر 

آن سری که از مخ خالیست .....نابود باد اسلام محمد 

خونخوار .. — 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.